Saturday, July 28, 2007

مرد را دردی اگر باشد خوشست


یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که در جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نیی شمع مزار خویش شد
نی به اتش گفت کین اشوب چیست
مر تورا زین سوختن مطلوب چیست
گفت اتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زان که میگفتی نییم با صد و مود
همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است

No comments: