آه ای صبا چون تو مدهوشم من
خود فراموشم من
خانه بر دوشم من خانه بر دوش
من در پیش کو به کو افتادم
دل به عشقش دادم
حلقه بر گوشم من حلقه بر گوش
گر در کویش برسی برسان
این پیام مرا
بی چراغ رویت
من ندارم دیگر
تاب این شبهای سرد و خاموش
هرگز هرگز باور نکنم
عهد و پیمان ما شد فراموش
ای جان من غرق سودای تو
بی تماشای تو
دل ندارد ذوق گفتگویی
بی جلوه ات آرزو بی حاصل
بی تو در باغ دل
خود نروید سرو آرزویی
شبها مرغ لب بسته منم
دل شکسته منم
تا سحر بیدارم
سر به زانو دارم
بر نخیزد از من های و هویی
بی تو سیر گل را چه کنم
گل ندارد بی تو رنگ و بویی
خود فراموشم من
خانه بر دوشم من خانه بر دوش
من در پیش کو به کو افتادم
دل به عشقش دادم
حلقه بر گوشم من حلقه بر گوش
گر در کویش برسی برسان
این پیام مرا
بی چراغ رویت
من ندارم دیگر
تاب این شبهای سرد و خاموش
هرگز هرگز باور نکنم
عهد و پیمان ما شد فراموش
ای جان من غرق سودای تو
بی تماشای تو
دل ندارد ذوق گفتگویی
بی جلوه ات آرزو بی حاصل
بی تو در باغ دل
خود نروید سرو آرزویی
شبها مرغ لب بسته منم
دل شکسته منم
تا سحر بیدارم
سر به زانو دارم
بر نخیزد از من های و هویی
بی تو سیر گل را چه کنم
گل ندارد بی تو رنگ و بویی
No comments:
Post a Comment