Saturday, July 28, 2007

مرد را دردی اگر باشد خوشست


یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که در جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نیی شمع مزار خویش شد
نی به اتش گفت کین اشوب چیست
مر تورا زین سوختن مطلوب چیست
گفت اتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زان که میگفتی نییم با صد و مود
همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است

سازم با من آشتی کن



خشک چوبی خشک سیمی خشک پوست
از کجا میاید این آوای دوست
حاج قربان نوازنده زرین دست دو تار پس از اجراهای عمیقا احساس برانگیز در اروپا که منتجه به اشک نا خودآگاه فرنگیان گردید از خاطرات خود گفت
به مدت چند دهه به فتوای غریب علمای دین دست به ساز نبرد تا انکه بعد از چند سالی از انقلاب پنجاه و هفت برگشت به سوی دوست دیرینه اش دو تار
به گفته خودش چندین سال منت ساز کشید که با او آشتی کند و فراموش کند فراق چندین ساله دست و خشک سیم و خشک چوب
ای ساز من
میدانم که در چند سال اخیر هستم و نیستم
می آیم و می روم
کامی میگیرم اما ان طور که بایسته و شایسته است دلی نمی بندم
با من آشتی می کنی؟

Thursday, July 26, 2007

9 11 !!!

Another 9 11 happened in my life!

It has been for a while that I have been noticing these two numbers around myself!...

I look at the clock exactly at 9:11 almost everyday !!!
I have won my biggest poker pot with 9 Jack off-suit !!!
my gf's apartment is (9*11+11)*9+(11+9*9)*11+(11*9*9)-(9*9)-(9*11)-9+11-9 = 2706 !!!!
one of my heroes in Afghanistan "Ahmad Shah Masoud" was killed on 9/11/01 !!!
and a bunch of them...

Another shocking one just happened at Licks today !!! look at my bill...(Sorry, i could not attach PDF to my blog, but believe me my combo chicken burger was $9.11 !!! )

Any director or author interested to make a documentary or a movie from my life, please contact me at 911 ... loll

Tuesday, July 24, 2007

شبها مرغ لب بسته منم


آه ای صبا چون تو مدهوشم من
خود فراموشم من
خانه بر دوشم من خانه بر دوش
من در پیش کو به کو افتادم
دل به عشقش دادم
حلقه بر گوشم من حلقه بر گوش
گر در کویش برسی برسان
این پیام مرا
بی چراغ رویت
من ندارم دیگر
تاب این شبهای سرد و خاموش
هرگز هرگز باور نکنم
عهد و پیمان ما شد فراموش
ای جان من غرق سودای تو
بی تماشای تو
دل ندارد ذوق گفتگویی
بی جلوه ات آرزو بی حاصل
بی تو در باغ دل
خود نروید سرو آرزویی
شبها مرغ لب بسته منم
دل شکسته منم
تا سحر بیدارم
سر به زانو دارم
بر نخیزد از من های و هویی
بی تو سیر گل را چه کنم
گل ندارد بی تو رنگ و بویی

Friday, July 20, 2007

یارم به یک لا پیراهن


پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
دیده بخت به افسانه او شد درخواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم

یارم به یک لا پیراهن خوابیده زیر بسترم
ترسم که بوی بسترم مست است و هشیارش کند

ای آفتاب آهسته نه پا در حریم یار من
ترسم صدای پای تو خوابست و بیدارش کند

Sunday, July 15, 2007

ای بانگ مرا رها کن



چندی پیش چندوقتی و اکنون چند سالیست که بانگی مرا رها نمی کند

عزم آن دارم که امشب مست مست
پایکوبان شیشه دردی به دست
سر به بازار قلندربرزنم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
وقت آن آمد که دستی برزنم
چند خواهم بود آخر پای بست

Friday, July 13, 2007

یا رحمان و یا رحیم




به غایت عجیب است...به رغم کم استعدادی در باب نگارش دفتری باز شد ناخواسته تا محرمی باشد در آشفته حالی
در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست


باب این آشفته نامه از آشنایی با همدلی همزبان باز شد که آشنایم کرد با این دفتر

یا رب نظر تو برنگردد