Tuesday, September 18, 2007

الکل


عاشق همه سال مست و رسوا بادا
شوریده و ژولیده و شیدا بادا
درهشیاری غصه هرچیزخوریم
چون مست شدیم هرچه بادا بادا

مست صبوحی زمان مولانا؟ ودکا؟ اسکاچ ویسکی؟ دفتر این بار خارج از صحبت استاد قمشه ای در خصوص پدرشان که همیشه از یاد یار مست بوده خارج است. عزم آن دارم که بنویسم آنچه خودمی کنیم با الکل، نه آن حال حافظ که فرمود "حافظ این حال اگر با که توان گفت.

باب دفتر از آنجا باز شد که چندی پیش پس از تمام شدن ودکا و آبجو نزدیکی های شفق در خارج شهر همه دوستان با تعجب به هم نگاه می کردیم که حالا چی؟! گویی که چند ده متر زیر آب بدون اکسیژن نفسی نیست...واقعا الکل چیست که عالم همه دیوانه اوست!... حالت غریبی است...آیا مانند شعر بالا می نوشیم که غم نخوریم؟! از خود بیخود شویم؟ با حال تر شویم؟ کارهای که در حالت هوشیاری نمی توانیم یا شرم میکنیم انجام دهیم در حالت مستی کنیم و همه سعه بگذارند که مست است!...یک سوال احمقانه ؟! چرا مشروب در بار و دیسکو نه در سینما! چون می خواهیم در کلاب بلرزانیم؟ بچسبانیم؟ جرات بیشتری برای دختر بازی یا پسر بازی پیدا کنیم؟ موزیک را بهتر بفهمیم؟ بیشتر برقصیم؟
چندین سال پیش خاطرم می آید با دوستان جمع می شدیم برای عرق خوری! گویی که عملیاتی در شرف انجام است ...چنان باید بنوشی که از حال بروی! ...وگرنه هشیار در میان مستان و نعشه ها وصله ناجوری...بد ترین حالت زمانی پیش می آید که هشیاری از آب گل الود مستان ماهی می گیرد و یا هشیاری عصا کش مستی می شود...
بامداد خماری در راه است که چه بیارزد چه نیارزد به شب شراب ، شبی دیگر در پی اش آید که در قیاس با شب شراب چیزی کم دارد بنام الکل! پامک بکوش در مستی مطلق که المنه لله درمیکده باز است

No comments: